کشته شدن نوعروس 15 ساله 4 ماه پس از ازدواج / داماد 21 ساله بود+عکس

جنایت تلخ

صبح شنبه 28 دی‌ماه ساله گذشته بود که جنایتی تلخ در آزادشهر استان گلستان رخ داد که ابتدا همه سعی داشتند آن را پنهان کنند.

در بین اعضای یک خانواده که عجله زیادی برای دفن پیکر دختر 15 ساله‌شان داشتند، تنها داماد جوان بود که با نگرانی ماجرا را دنبال می‌کرد و باور نداشت همسرش با خوردن قرص خود را از بین برده باشد.

تماس با پلیس

«علی» 21 ساله در هیاهوی مراسم مرگ همسرش به کلانتری نگین‌شهر رفت و ادعا کرد به چگونگی سرنوشت نوعروس خود مشکوک است و احتمال می‌دهد او کشته شده باشد. این تازه‌داماد گفت: روز 25 دی‌ماه پدرزنم که «بهروز» نام دارد، به خانه‌مان آمد و دخترش به نام «هدیه» را با خود به خانه‌شان برد و امروز مادرزنم در حالی که گریه می‌کرد، با من تماس گرفته و ادعا کرده هدیه با خوردن قرص مسموم شده و جان باخته است.

جلوگیری از خاکسپاری عجولانه

مأموران که می‌دیدند با سرنوشت مرموز دختر 15 ساله‌ای روبه‌رو هستند، وارد عمل شدند و دریافتند خانواده هدیه قصد دارند جسد وی را عجولانه خاکسپاری کنند. با گزارش این ماجرا به بازپرس دادسرای آزادشهر، از دفن هدیه جلوگیری شد و جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت تا معاینات جنایی روی آن صورت گیرد و همزمان مأموران با دستگیری بهروز که پدر جوانی بود، به بازرسی از خانه پرداخته و با چوبدستی خون‌آلود و چند تار موی زنانه چسبیده به آن روبه‌رو شدند. بهروز که ناراحت بود، خیلی زود قتل دخترش را پذیرفت و ادعا کرد نمی‌خواسته هدیه از شوهرش طلاق بگیرد.

گفت‌وگو با قاتل

مدام گریه می‌کند و می‌گوید هدیه را خیلی دوست داشت و همیشه آرزوی خوشبختی او را می‌کرد.

خودت چند ساله‌ای؟

29 سال دارم!

و دختر 15 ساله؟

بله، رسم داریم زود ازدواج کنیم.

پس کار و درس و درآمد چی؟

حمایت می‌شویم، بزرگ‌ترها هدایتمان می‌کنند و همیشه پشت سرمان هستند تا اینکه خودمان به زندگی مسلط باشیم.

هدیه نخستین بچه‌ات بود؟

بله، او شادترین روزها را به زندگی‌ام داده بود.

چطور دختری بود؟

مهربان و خانه‌دار، او همیشه کمک مادرش و غمخوار من بود تا اینکه شوهر کرد.

آن هم در سن 15 سالگی؟

یک رسم است، دامادمان 21 ساله بوده و پسر خوبی است. وقتی خانواده‌اش پیشنهاد دادند که به خواستگاری هدیه بیایند، پذیرفتم، چراکه احساس می‌کردم دخترم خوشبخت خواهد شد.

خودش راضی بود؟

مخالفتی نکرد، اینها را مادرش بیشتر می‌داند.

کی ازدواج کردند؟

4 ماه پیش بود که عروسی گرفتیم و دخترم را در لباس سفید دیدم. همان روز آرزو کردم خوشبخت باشد و از دامادم خواستم هوایش را داشته باشد و آنها به آق‌قلا رفتند.

یعنی از شما دور شدند؟

زیاد نه، اما خب ما در آزادشهر بودیم آنها در آق‌قلا.

به زندگی‌شان نظارت داشتید؟

دورادور جویای احوالش بودیم، مادرش بیشتر با او در تماس بود.

از ازدواجش راضی بود؟

انگار نه! هنوز 4 ماه نشده بود که شنیدم او قصد ادامه زندگی با دامادمان را ندارد.

نگفته بود چرا؟

تنها شنیدم که تفاهم ندارند و فضای زندگی با علی را دوست ندارد. از همسرم خواستم علت اصلی‌اش را مشخص کنند، اما مرتب شنیدم که دلیل خاصی ندارد و انگار شوهرش را دوست نداشت.

اگر علت قانع‌کننده‌ای داشت، می‌پذیرفتی؟

ببینید! طلاق در منطقه ما شکل و شمایل خوبی ندارد و رسم نداریم که دخترمان طلاق بگیرد.

یعنی باید به زور زندگی می‌کرد؟

نه، اگر دلیل قانع‌کننده‌ای داشت، مثلا شوهرش معتاد بود، دست بزن داشت یا... فامیل دور هم جمع می‌شدیم تا آن را حل کنیم. من هم هدیه را حمایت می‌کردم، اما بی‌دلیل تنها به دلیل اینکه علی را دوست ندارد، منطقی نبود.

اما علاقه زن و شوهر به همدیگر خیلی مهم است.

بله، اما به مرور زمان این علاقه به وجود می‌آمد.

پس هدیه دلیل مناسبی نداشت؟

خیر، مرتب بهانه می‌آورد.

کی متوجه قطعیت تصمیم او شدید؟

خانواده دامادم چند روز پیش با من تماس گرفتند و از آنها شنیدم که انگار هدیه طلاق خواسته و علی نیز پذیرفته، همه نگران بودند و نمی‌خواستند چنین اتفاقی بیفتد.

نگفتند مقصر کیست؟

زیاد درباره‌اش حرفی نزدند، مرتب می‌شنیدم که مشکلاتی دارند، اما چه بوده حرفی نزدند.

خودت چه کردی؟

وقتی دیدم کاری از دست همسرم برنمی‌آید، چندین‌بار خودم با هدیه حرف زدم تا متقاعدش کنم از تصمیمش منصرف شود، اما نپذیرفت.

و بعد؟

روز قتل وقتی دیدم هدیه گوشش بدهکار حرف‌هایم نیست، به آق‌قلا رفتم و او را به خانه خودمان در آزادشهر آوردم. کلی با او حرف زدم و نصیحتش کردم، اما اصلا گوش نمی‌داد و مرتب می‌گفت باید طلاق بگیرد که ناگهان خشمگین شدم و او را به باد کتک گرفتم.

هدیه چه می‌گفت؟

زیر مشت و لگدم هم اصرار به طلاق داشت تا اینکه چوبدستی را برداشته و چند ضربه محکم به سرش زدم. اصلا تصور نمی‌کردم او کشته شود. دخترم نیمه‌جان شد و من با پا در میانی مادرش دیگر به کتک زدن ادامه ندادم.

او زنده بود؟

در گوشه‌ای دراز کشید تا اینکه نیمه‌شب فهمیدیم نفس نمی‌کشد و شایعه کردیم قرص خورده است. تصورمان این بود با توجه به کارهایی که کرده و اصرار به طلاق از شوهرش، همه باور کنند او خودکشی کرده، اما انگار دامادمان باور نکرد و مرا لو داد.

بعد از مرگ دخترت چه حسی داشتی؟

من خودم را سیاهپوش کردم، گریه دست از سرم برنمی‌دارد و کابوس همه ساعت‌ها زندگی‌ام را گرفته، همه‌اش چهره خندان هدیه جلوی چشمانم هستند، او دختر خوبی بود و نباید کشته می‌شد. کاش بیشتر مراعات می‌کردم.

بنابر این گزارش، پدر هدیه پس از بازسازی صحنه قتل، با دستور بازپرس دادسرای آزادشهر روانه زندان شد تا با صدور کیفرخواست در دادگاه کیفری استان گلستان محاکمه و به 3 تا 10 سال زندان محاکمه شود.

تحلیل کارشناس

مسعود ترابی، جامعه‌شناس، در خصوص ازدواج‌های زودهنگام می‌گوید: ازدواج‌ها در سنین پایین در جامعه امروز بسیار مضر است. شاهد بوده‌ایم دختران و پسران که شرایط ازدواج را ندارند، حتی با عشق و علاقه به یکدیگر بعد از عروسی به مشکلات زیادی برمی‌خوردند و آمار طلاق در این ازدواج‌ها بسیار زیاد است، چه برسد به اینکه این دختران و پسران به صورت سنتی ازدواج کنند.

وی می‌افزاید: باید سعی کرد از چنین ازدواج‌هایی جلوگیری کرد، چراکه حتی اگر به طلاق نینجامد، روحیه‌ای آشفته در زندگی‌ها به وجود می‌آورد و بویژه زنان دچار بیماری‌های فرسایشی و افسردگی خواهند شد که در تربیت بچه‌ها و گرم کردن کانون زندگی‌ها تأثیرات منفی زیادی می‌گذارد.

این جامعه‌شناس در پایان می‌گوید: اما اگر ازدواجی صورت گرفت، می‌توان برای هدایت این زندگی‌ها در مسیر درست، زن و شوهرهای جوان را به مشاوران و کارشناسان معرفی کرد تا آنها بتوانند روش درست زناشویی را یاد بگیرند و در نهایت وقتی خانواده‌ها با اصرار زن یا مرد به طلاق مواجه شدند، باید از مسیرهای درست و استفاده از تجارب دیگران و باز تأکید می‌کنم مشاوران در مورد آن تصمیم صحیح بگیرند تا شاهد وقوع حوادث اینچنینی نباشیم.

کدخبر: 901 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟