بازگشت ناصر ملک مطیعی - مهدی مشکی سینما + فیلم
حجم ویدیو: 11.68M | مدت زمان ویدیو: 00:00:01

*آقای عطشانی فیلم«نقش نگار» به کارگردانی شما این روزها بر پرده سینما است ، فیلمی که حضور ناصر ملک مطیعی بازیگر پیشکسوت ایران را بعد از بیش از سه دهه در خود همراه دارد ، اصلا چه شد که بین انتخاب ها برای چنین نقشی به ناصر ملک مطیعی رسیدید؟

_یک روز یکی از دوستان تهیه کننده من را دید و گفت :« یک فیلمنامه خوب از مهران کاشانی خواندم، فیلمنامه را از مهران بگیر و بخوان» زنگ زدم به مهران کاشانی و فیلمنامه را از او گرفتم و خواندم ،خیلی از متن خوشم آمد. دلیل اصلی علاقمند شدن به این فیلمنامه هم از آنجا شکل گرفت که دیدم بسیار فیلمنامه شریف و اخلاقی است .کاملا با فضای کارهایی که تا آن زمان انجام داده بودم متفاوت بود، می توانست یک تجربه جدید و جذاب باشد. فیلمنامه را از مهران گرفتم و پیش تولید را شروع کردیم. کارآکتری در قصه بود به نام «عمو» که باید بازیگرش انتخاب می شد. در مدت پیش تولید، دستیاران بازیگرانی را برای این نقش معرفی می کردند، ملاقات های مختلف با بازیگرهای مختلف داشتیم ولی به انتخاب نرسیدیم، تا اینکه یک عصر تابستانی که ماه رمضان هم بود، کتابچه ای که تصاویر همه بازیگران در آن است در دست گرفته نگاه می کردم که به ناصر ملک مطیعی رسیدم .ناگهان با خودم گفتم: «ملک مطیعی برای این نقش عالی است» واقعا جرقه رسیدن به ناصر ملک مطیعی همین طوری در ذهنم زده شد. هیچ فردی ایشان را به من معرفی نکرد. اما هیچ اطلاعی ازاینکه الان ایران هستند یا نیستند نداشتم. نزدیک 20 روز به شروع فیلمبرداری باقی مانده بود، در اولین لوکیشن فیلم «عمو» قصه را در صحنه باید می داشتیم، ولی هنوز ناصر ملک مطیعی را نیافته بودیم، به هر کسی که فکر می کردم خبری از ایشان دارد زنگ زدم تا اینکه بالاخره یکی به من گفت که چند وقت پیش ،آقایی به نام «قندی» ناصر ملک مطیعی را به جشن خیریه ای آورده بود. کلی گشتیم تا شماره «قندی » را پیدا کردیم، حالا تنها ده روز به شروع فیلمبرداری باقی مانده بود. با«قندی» تماس گرفتم، یک آشنایی قدیمی هم با هم پیدا کردیم از وی خواستم شماره ناصر ملک مطیعی را به من بدهد، هرچقدر با شماره شان تماس می گرفتم پاسخگو نبودند، دو روز مانده به فیلمبرداری تلفنشان را پاسخ دادند. گوشی را که برداشتند گفتم، من فلانی هستم، دارم یک فیلم می سازم، خیلی تمایل دارم، شما دراین فیلم حضور داشته باشید. خوب گوش کردند و گفتند:«پسرم ! من اصلا در شرایطی نیستم که بتوانم بازی کنم ، خودم هم دراین سال ها نخواستم بازی کنم ،این روزها حال جسمی ام نیز خوب نیست» و قطع کردند. ولی از آنجا که من، خیلی آدم پیگیری هستم، منصرف نشدم. دوباره به «قندی » زنگ زدم و از وی خواستم شماره کسی که می تواند ایشان را به قبول کردن برای بازی دراین فیلم راضی کند در اختیارم قرار دهد. شماره امیرعلی ملک مطیعی پسر ناصر ملک مطیعی را به من داد، با وی تماس گرفتم، این مکالمه در زمانی صورت گرفت که فردا آن روز قرار بود فیلمبرداری در آن لوکیشنی که «عمو» فیلم هم باید در آن حضور داشت شروع می شد. تماس با پسر ناصر ملک مطیعی هم به نتیجه مطلوب نرسیدیم، تازه خبر ناراحت کننده ای هم شنیدم و آن اینکه ناصر ملک مطیعی مریض احوال است و در بیمارستان بستری است. دستیارانم پشت سرهم بازیگر برای این نقش معرفی می کردند ولی تاکید به تصمیم خودم داشتم، قرار بود 12 روز در آن لوکیشن باشیم، به دستیارانم گفتم برداشت اولی که در روز اول قرار بود ضبط شود را به روز دوازدهم انتقال دهید، یک حسی به من می گفت صبر کن. هرروز با پسر ناصر ملک مطیعی در ارتباط تلفنی بودم. روز ششم فیلمبرداری بود که پسر ناصر ملک مطیعی با من تماس وگفت: «داریم بابا را از بیمارستان مرخص می کنیم، بدون اینکه به پدر بگویم او را به سرصحنه فیلمبرداری شما می آوریم»، گفتم: «خیلی خوب است، چقدر زمان داریم تا شما برسید؟» گفت:«ما حوالی میدان ونک هستیم» فاصله لوکیشن با میدان ونک شاید چند 10دقیقه بود. سریع به دستیاران گفتم: «اسپند بگیرید، میوه بگیرید...» همه جا پر شد از تکاپوی تداراک برای ورود مهمانان و خلاصه زنگ را زدند و ناصر ملک مطیعی آمد. به هر حال از بیمارستان آمده بودند و کمی آشفته حال بودند، عصا به دست از در که وارد شدند، آتیلا پسیانی، گوهرخیراندیش و بهرام رادان و دوربین را که دیدند ناگهان اشکشان سرازیر شد. یک صندلی آوردیم، همان نزدیک در نشستند، همه دورشان حلقه زدند، یک ساعت با همان حس و حال برایمان از حال و دلتنگی های تمام این سال هایشان گفتند، می گفتند و همه از حس گفتارشان اشک می ریختند. آن شب هیچ صحبتی در مورد کار با ایشان نکردیم ،فقط کمی حسشان آرام تر که شد به ایشان گفتم: «آقای ملک مطیعی ما می خواهیم کارمان را ادامه دهیم،می آیید پشت دوربین جای من بنشینید؟» گفتند: « بله می آیم» در آن سکانس گوهرخیراندیش و آتیلا پسیانی بازی داشتند، نشستند پشت دوربین و گفتم:«سه، دو، حرکت را شما بگویید» گفتند و کار شروع شد، بیست دقیقه ای بعد از آن نیز کنار ما بودند، بعد با حال خیلی خوب رفتند. فردا صبح آن شب، امیرعلی، پسرشان با من تماس گرفت و گفت:«یک اتفاق عجیب افتاده است. از دیشب که بابا آنجا آمدند، حال جسمیشان خیلی خوب شده است ،می شود امروز هم سر صحنه بیاییم؟» گفتم :« بله ، چرا که نه ! خیلی هم خوشحال می شویم ». ایندفعه دیگر کمی برنامه ریزی کردم. آن روز ناصر ملک مطیعی با پسرش و مدیر برنامه هایش «شهرام» آمد. از قبل یک اتاق محیا کرده بودیم، وقتی آمدند بعد از کمی گپ و پذیرایی رو به ایشان کردم و گفتم :« آقای ملک مطیعی ما دو نفر چند دقیقه برویم در یک اتاق دیگر و کمی حرف بزنیم؟» گفتند:« برویم»، وارد اتاق که شدیم به ایشان گفتم :« به حتم می دانید برای چه چیزی گفتم دو نفری صحبتی داشته باشیم؟» گفتند:« بله می دانم» و من از داستان فیلم گفتم و از بخشی که می خواستم ایشان بازی کنند صحبت کردم، آماده بودند، می دانستند که من قصد پیشنهاد به حضور در فیلم را دارم. گفتند:« من 35 سال است خودم نخواستم بازی کنم، پیشنهاد داشتم اما بازی نکردم، تو یک کاری کردی که من گیر افتادم، تو باهوش بودی، مرا آوردی سرصحنه فیلمبرداری و من در فضایی قرار گرفتم که از دیشب تا الان حالم خوب است» خیلی حساسیت بر روی فیلمنامه داشتند و می گفتند:« بعد از 35 سال اگر بخواهم بازی کنم، باید نقشی باشد که مردم دوست داشته باشند» این صحبت ها درست درروز یازدهم فیلمبرداری در آن لوکیشن انجام گرفت و هنوز قطعیت حضور در فیلم را نداده بودند. فیلمنامه را گرفتند و رفتند که بخوانند. دستیاران گفتند که دیگر فرصت برای حضور دراین صحنه نداریم چه کنیم؟ و راه حل من این بود یک تغییر در فیلمنامه دادم. بعد از چند روزناصر ملک مطیعی اعلام کردند که در فیلم حضورمی یابند. فیلمنامه را برای سکانس های حضور ملک مطیعی بازنویسی کردیم، مباحث قراردادی صورت گرفت و حضور ایشان قطعی شد.

*ناصر ملک مطیعی بعد از 35 سال با «نقش نگار» به سینمای ایران بازگشت، پس ازاین حضور دوباره ، گره هایی برای اکران فیلم ایجاد شد که خلاصه باز شد و فیلم به نمایش در آمد ولی در روزهای اول اکران نمایش دستور آمد که سردر سینماهای نباید تصویر ناصر ملک مطیعی را داشته باشند چرا؟ مگرممنوع التصویر بودند؟ اصلا چه ایرادی برای حضور این هنرمند با این سن و سال بر سر در سینماها وجود داشت ؟

_چه بگویم، نمی دانم، بگذارید در این مورد حرف نزنم. واقعا مفهوم این تصمیمات را نمی فهمم. نمی توانم درک کنم که چرا باید تصویر یک هنرمند هشتاد و چندساله مملکت که مردم هم دوستش دارند بر روی سردرها اجازه جای گرفتن نداشته باشد.

*می گفتند وهمچنان هم می گویند که دراین سینما نباید قهرمان باشد، می تواند برگرفته از این باشد که ایشان از محبوب های سینمای ایران هستند؟

_کلا با این فکر که سینما قهرمان نداشته باشد مخالف هستم. سینمای بی قهرمان مثل اتومبیل بی فرمان است . قهرمان پروری صحیح می تواند شکل بگیرد. اینکه ما ترس این را داشته باشیم که قهرمان داشته باشیم نگاه حرفه ای نیست .

علی عطشانی در پایان این گفت وگو از خبری گفت که می تواند از مهمترین اخبار سینمای ایران باشد و آن ساخت اثری سینمایی به کارگردانی وی با حضور ستارگان تراز اول سینمای جهان که چنین گفت: این فیلم 15 تیرماه سال آینده در آمریکا کلید می خورد. همه کارهای فیلم هم انجام شده است. بازیگرها انتخاب شده اند، تست ها انجام شده است. آنجا برعکس ایران است، دوسال پیش تولید می کنند 30 روز فیلمبرداری، اینجا 30 روز پیش تولید انجام می شود، دوسال فیلمبرداری، آنجا پیش تولید خیلی آرام و منطقی است. قراردادها بسته شده است وکار سر موعد آغاز خواهد شد. تنها مدیر فیلمبرداری و صدابردار ایرانی و دیگر عوامل فیلم همه هالیوودی هستند. بیشتر ازاین فیلم را با شروع کار می گویم .

*قصه و روایت این فیلم هالیوودی ایرانی چیست؟

_از برجام می گوید. تمام. فعلا بیشتر از این فیلم نمی گویم.

*و سوال آخر، چرا از یک مقطعی به بعد فضای فیلمسازی شما به قصه های سیاسی ، آدم های سیاسی گره خورد؟ آنها چطور به سمت شما آمدند ، شما چطور آنها را شناختید؟

_نمی دانم ! هیچ وقت فکر شده نبوده است، اتفاقی است .

*فیلمی که در آمریکا قصد ساخت آن را دارید یک قصه کاملا سیاسی دارد، با ورود به داستان حقیقی سیاسی که اتفاقا برای نه تنها ایرانیان که خیلی از مردمان جهان هم قابل توجه بوده است به خصوص مردمان آمریکا و دولت آمریکا، عوامل ایرانی با بازیگران آمریکایی از یک روایت سیاسی می گویند همین قدر ساده و هیچ رد سیاسی در میان نیست؟!

_می خواهید باورکنید، می خواهید باور نکنید، من نه ارتباطی با هیچ آدم سیاسی دارم نه داشتم و نه خواهم داشت، اصلا آدم سیاسی نیستم .

کدخبر: 11120 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟