همیشه دختر خوب فامیل بودم. سر به راه و دوست‌داشتنی. همان دختری که همه آرزو می‌کردند داشته باشند. آرام و درس‌خوان. هر زمان حرف از بچه‌های فامیل می‌شد، مادرم سرش را بلند می‌کرد و نگاهی به من می‌انداخت و با رضایت تمام می‌گفت: خدارو شکر دخترم هیچی از نجابت و زیبایی و هوش کم نداره. امیدوارم خدا یه دختر مثل مینا به هر پدر و مادری بده که بدونن چقدر شیرین و دوست‌داشتنیه.

همه‌چیز همین‌طور برایم شیرین و جذاب و اوضاع بر وفق مراد بود که با قبول شدنم در دانشگاه، آن هم در رشته مهندسی معماری محبوبیتم را فامیل دوچندان شد. همه به من تبریک می‌گفتند و از خوبی‌هایم تعریف می‌کردند، اما من دلم نمی‌خواست این دختری که هستم باشم. از این زندگی بدون هیجان بدم می‌آمد. از این‌که همیشه باید بهترین باشم متنفر بودم. حتی می‌ترسیدم کار‌هایی را که دوست دارم انجام دهم. آنقدر که مادرم همه‌جا از من تعریف کرده بود، می‌ترسیدم کاری کنم که او را سرافکنده کنم. دیگر همه زندگی‌ام شده بود آنچه دیگران انتظار دارند نه آنچه می‌خواهم. همیشه با خودم فکر می‌کردم که واقعیت من خوب نیست، من فقط به خوب بودن عادت کرده بودم و حس می‌کردم همه آنچه دوست دارم باشم بد است.

همسن و سالانم را به چشم بچه‌هایی می‌دیدم که کارهای احمقانه می‌کنند و برای چنین طرز تفکری هم از طرف بزرگ‌تر‌ها تشویق می‌شدم.

سال دوم دانشگاه بودم که با شبنم آشنا شدم. شبنم همه آن چیزی بود که من آرزویش را داشتم. یک دختر شاد که هر کاری دلش می‌خواست انجام می‌داد. او از کودکی این رفتار را داشت و دیگران هم دوستش داشتند. کسی هم برای رفتارهای کودکانه او را سرزنش نمی‌کرد. من فقط شبنم را می‌دیدم، اما جرات نداشتم کارهای او را انجام دهم. نه این‌که دلم نخواهد، غرورم اجازه نمی‌داد به دیگران بگویم واقعیت من چیز دیگری است. یک روز که با شبنم صحبت می‌کردم او مرا مجاب کرد که زندگی حق من است. باید همان باشم که دلم می‌خواهد. او گفت دیگران آنقدر که من فکر می‌کنم مهم نیستند. فقط باید سعی کنم از تجربیات بزرگ‌ترها در کارهایم استفاده کنم و کار احمقانه انجام ندهم.

بعد از صحبت‌های او انگار من آدم دیگری شده بودم و هر چه در کودکی محدودیت داشتم را بروز دادم. منی که حتی به سختی با پسران سلام می‌کردم، دوستان بسیار صمیمی و زیادی از جنس مخالف داشتم. کارم به جایی رسیده بود که حتی شبنم و بارها به من می‌گفت که کارم اشتباه است اما من فقط یک جمله در سرم بود. «خودم مهم هستم و دیگران اهمیتی ندارند که بخواهند من را تغییر دهند.»

کارم به کشیدن سیگار و بعد از آن هم چیز‌های دیگر رسید. شبنم و دیگر دوستانم رابطه‌شان را با من قطع کردند و دورم پر شده بود از جوانانی که همیشه احمق فرضشان می‌کردم. هر شب تا دیر وقت مهمانی Party و مصرف مواد. مادر و پدرم در خانه حبسم کردند، اما من با راه انداختن یک نمایش خودکشی آنها را وادار کردم که رهایم کنند.

مادرم مدام می‌گفت: نمی‌دانم چه کسی دختر دسته گلم را چشم زده و جادو کرده.

آنها ناراحت بودند و من تازه خوشحال از این‌که خودم را پیدا کردم. از خود جدیدم راضی بودم. سه‌ترم پشت هم مشروط شدم و از دانشگاه اخراجم کردند، اما این چیزها برایم مهم نبود. من فقط محو مهمانی و مواد بودم. دیگر از چهره‌ام هم معلوم بود که معتاد Addicted شده‌ام.

یک شب در یکی از همین مهمانی‌ها آنقدر مواد کشیدم که به حالت توهم رسیدم. بعد هم دیگر نفهمیدم چه شد. خودم را در یک کویر می‌دیدم. دلم آشوب بود. ناراحت بودم. تنها چیز‌هایی که یادم می‌آید همین‌ها بود. انگار گریه می‌کردم و چیزی می‌خواستم، اما کسی نمی‌توانست به من کمک کند.

وقتی چشمانم را باز کردم، خودم را در بیمارستان دیدم. دو روز در بیمارستان بیهوش بودم و کسی امید نداشت که به هوش بیایم. دکتر‌ها می‌گفتند کار خدا بوده که زنده مانده‌ام.

آن شب وقتی حالم بد می‌شد، دوستانم مرا سوار ماشین کرده و به بیرون شهر برده بودند. چوپانی بدن نیمه جانم را پیدا کرده بود.

یک ماه از این ماجرا گذشته و حالا یک دختر گوشه‌گیر شده ام. از مرگ نجات پیدا کردم، اما از مواد هنوز به‌طور کامل پاک نشده‌ام. سرنوشتم را نوشتم  شاید درس عبرتی باشد برای آنهایی که دنبال آزادی Freedom بی قید و شرط هستند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

اخبار زیر را از دست ندهید:

ابهام در علت مرگ عارف لرستانی / مراسم تشییع و خاکسپاری عارف لرستانی ظهر امروز از مسجد بلال

افسانه دختر زیبایی بود او را در پارک ملت دیدم و به خانه ام بردم / نمی دانستم او تحت تعقیب است تا اینکه در پارتی دستگیر شد و ...

وقتی از دیوار وارد خانه مجردی مرجان شدم او و منصور را در وضعیت شیطانی دیدم و ...

آرمان ومهناز را در شرایط بدی دیدم / این صحنه برایم قابل درک نبود و ...+عکس

راز جسد رها شده یک دختر جوان با لباس مهمانی در بیابان

اعتراف شروین به ارتباط های شبانه و شیطانی با زن شوهردار / پلیس مسعودیه تهران با تماس شوهر این زن به خانه اش رفت

حمله وحشیانه به یک روستا در مازندران / مهاجمان به زن و مرد رحم نکردند

صحنه عجیبی که هنگام حمله شوم به یک زن رخ داد+ فیلم

فیلم وحشتناک از فاجعه منطقه تیمورلو آذرشهر / گلایه های دردمند سیل زده ها+فیلم و عکس

ارتباط شیطانی زن جوان با پسر آشپز / شوهر این زن شب کار بود و وقتی صبح به خانه آمد با صحنه وحشتناکی روبرو شد

نقشه شوم نصاب ماهواره برای زن جوان در تهرانسر / این مرد اعدام می شود+عکس

زن سابقم را به بهانه مریضی نازنین به خانه کشاندم و ... / بلایی که سر لیلای 28 ساله در حمام آمد

عقرب زرد مسافران یک پرواز را به وحشت انداخت

گرگ شرور تلگرام دستگیرشد

مردی که قبر خود را کند تا در آن جان دهد+ عکس

سیل آمد، تماشاگران را برد

دستبرد نقابدار مسلح به یک موسسه قرض الحسنه در مشهد

2 کودک و 3 مرد در رودخانه ای در دزفول غرق شدند+ عکس

اعتراف هولناک ترین قاتل سریالی / او 22 زن و دختر را با ماشین پلیس شکار می کرد+ عکس

مرد آبادانی توهم زد و نیمه شب یک مرد را در رختخواب زنش دید و ...+عکس

دختر جوان در حمام بود که سایه شومی را جلوی چشمانش دید

 

کدخبر: 257467 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟