تاکسی زردرنگ که مقابل دادگاه خانواده توقف کرد، زن کرایه را داد و با عجله درحالی که پوشه سفیدرنگی در دستش بود از خودرو پیاده شد.

آن قدر در افکار خودش غوطه‌ور بود که متوجه نشد چطور مقابل در ورودی دادگاه خانواده رسید. کمی اطراف را پایید، انگار دنبال کسی می‌گشت. چند لحظه‌ای در خیابان مکث کرد. پوشه را چند بار باز و بسته کرد و به برگه‌های داخل آن نگاهی انداخت. خیلی با خودش دل دل کرد که وارد ساختمان دادگاه شود یا نه.

چند لحظه‌ای به فکر فرورفته بود. انگار داشت صحنه‌های زندگی‌اش را مرور می‌کرد. ناگهان قطره‌های اشک از چشمانش فروافتاد و برگونه‌هایش جا خوش کرد. دلش بدجوری گرفته بود. نمی‌دانست تصمیمی که گرفته درست است یا نه. بهرام را خیلی دوست داشت، اما نمی‌توانست خیانتی را که او کرده بود به همین راحتی فراموش کند. در حال و هوای خودش بود که با شنیدن صدایی به خودش آمد. زمانی که سرش را به عقب چرخاند دید بهرام کنار وکیلش است. آن دو مقابل مجتمع قضایی ایستاده بودند. مریم اشک‌هایش را با روسری مشکی‌اش پاک و کمی خودش را جمع و جور کرد، چند قدمی برداشت و به سمتشان رفت. می‌خواست بابت خیانتی که از شوهرش سر زده هرچه می‌خواهد به او بگوید که طاقت نیاورد و شرم و حیا مانع این کار شد. اما با دیدن بهرام کمی عصبانی‌تر شد. پاسخ تلخی به سلام شوهرش داد. مرد وکیل میان آن دو ایستاده بود. رشته کلام را به دست گرفت و گفت: می‌خواهم فرصت دوباره‌ای به موکلم بدهید. می‌دانم او اشتباه کرده و پشیمان است. فرصتی برای جبران اشتباه به او بدهید. زن با شنیدن این حرف‌های وکیل کمی به او و به شوهرش نگاه کرد. بهرام آرام کناری ایستاده و سرش را به سنگفرش خیابان دوخته بود. سکوت کرده بود تا شاید این سکوت باعث شود مریم به او فرصتی بدهد و از خطایش بگذرد. اما مریم انگار تصمیم نهایی‌اش را برای جدایی گرفته بود .

بعد از مکثی کوتاه گفت: دیگر فرصتی نمی‌توانم بدهم. چه تضمینی وجود دارد این مرد دوباره به من خیانت Cheat نکند. او دلم را شکست. طاقت ندارم در کنار چنین مردی زندگی و آینده‌ام را بگذرانم. او چطور دلش آمد با صمیمی‌ترین دوستم به من خیانت کند. اگر من به عشق او خیانت می‌کردم مرا می‌بخشید؟ من تحمل یک لحظه کنار این مرد بودن را ندارم. بعد شانه‌هایش را بالا انداخت و با تکان دادن پوشه‌ای که به دست داشت بدون خداحافظی از کنار آنها گذشت و وارد ساختمان دادگاه شد. وسط هفته بود و سالن دادگاه، جمعیت کمی را به خود می‌دید. زیر لب مدام با خودش حرف می‌زد. هر از گاهی نیم‌نگاهی به این سو و آن سو انداخت. مرد وکیل با دیدن وی همچنان خواست دوباره فرصتی به بهرام بدهد، اما این بار هم مریم خواسته وکیل شوهرش را رد کرد. وکیل هر کاری کرد تا شاید بتواند میان آن‌دو آشتی برقرار کند، نشد. مریم تصمیم به جدایی داشت و بهرام حاضر نبود از همسرش جدا شود. بهرام مستاصل مانده بود. انگار دنیا برسرش آوار شده بود. شاید هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد این همه عشق و علاقه میان آن دو یکباره رنگ ببازد. زیر لب می‌گفت این چه اشتباهی بود که من مرتکب شدم. با دستان خودم تیشه به ریشه زندگی‌ام زدم. آهی از عمق وجودش کشید، اما چه فایده. منشی دادگاه چند بار نام هردویشان را صدا زد. انگار هیچ‌کدام پای رفتن به اتاق قاضی Judge را نداشتند. دقایقی فقط نظاره‌گر یکدیگر بودند. دوباره منشی نامشان را خواند و این بار دو نفری و همراه وکیل وارد شدند. آن دو به‌فاصله یک صندلی کنار هم و رو به‌روی قاضی دادگاه نشستند. مرد وکیل هم کنار موکلش نشست. قاضی پرونده را که مطالعه کرد، دید نوشته شده زن جوان به دلیل خیانت شوهرش درخواست طلاق داده است. نیم نگاهی به درخواست زن انداخت و بعد با خطاب قرار دادن وی از او خواست درخواست و علت جدایی‌اش را تعریف کند.

زن انگار منتظر همین پرسش بود تا هر آنچه در وجودش جا مانده را بازگو کند. نفس عمیقی کشید و گفت: آقای قاضی هر دختری با هزاران امید و آرزو به خانه بخت می‌رود. دوست ندارد کارش بعد از ازدواج به طلاق و جدایی بکشد. من و شوهرم با هم در یک اداره کار می‌کردیم و پنج سال با عشق و علاقه با هم زندگی کردیم. می‌خواستیم صاحب فرزند شویم، در کنار هم او را بزرگ کنیم و پیر شویم. با لباس سفید به خانه‌اش آمدم و می‌خواستم با کفن سفید از خانه‌اش بروم. اما صدافسوس که او راهی برای ادامه زندگی برایم نگذاشت. اگر از خودش بپرسید از عشقمان می‌گوید و این‌که چقدر او را دوست داشتم. با کم و کاستی‌های زندگی‌‌مان ساختم.

زن جوان ادامه داد: همه چیز خوب پیش می‌رفت تا این‌که از چند ماه پیش متوجه تغییر رفتار او شدم. کمی دیر به خانه بازمی‌گشت. بهانه می‌آورد که در اداره جلسه دارد. زیاد با من حرف نمی‌زد. مدام سرش در گوشی تلفن همراهش بود. یک روز به طور اتفاقی گوشی‌اش را که جا گذاشته بود، نگاه کردم. از چیزی که دیده بودم، شوکه شدم. او به من خیانت کرده و حرف‌های این چند ماهه‌اش دروغ بود. او در تلگرام Telegram با زنی دوست و عاشق و شیفته او شده بود. با او قرارهای شبانه می‌گذاشت. پیام‌های عاشقانه میان آن دو رد و بدل می‌شد. با هم دربند، کافی‌شاپ و ... می‌رفتند. زمانی که شوهرم بازگشت به او ماجرای مطلع شدن از عشق تلگرامی‌اش را گفتم که حاشا کرد و مدعی بود من اشتباه کرده و خیالاتی شده‌ام. هر کاری کردم و هرچه گفتم او زیر بار این خیانت نرفت. دو هفته‌ای با او قهر بودم که با میانجیگری خانواده‌هایمان دوباره به خانه بازگشتم. اما همین آش و همین کاسه بود.

زن جوان افزود: برای دومین بار که گوشی را در خانه جا گذاشت، متوجه شدم پیامی از عشق مجازی‌اش دریافت کرده و با او در رستورانی قرار ملاقات گذاشته است. سراسیمه لباس پوشیدم و به آنجا رفتم و دیدم او همراه زنی نشسته و در حال خندیدن هستند و دست در دست یکدیگر بودند. بسختی قدم برداشتم و داخل رستوران شدم. صحنه‌ای دیدم که باورم نمی‌شد. شوهرم با صمیمی‌ترین دوستم در تلگرام دوست شده و به من خیانت کرده بودند. سیلی محکمی به صورت هردویشان زدم و آنجا را ترک کردم. به خانه بازگشتم. لباس‌هایم را برداشتم و به خانه پدری‌ام رفتم. هرچه تلاش کرد بازگردم قبول نکردم. من فقط طلاق می‌خواهم. او عشق مرا به دنیای مجازی و عشق تلگرامی‌اش فروخت و حاضر به بازگشت به این زندگی نیستم. مهریه 200 سکه‌ای را نمی‌خواهم. فقط طلاق می‌خواهم.

با پایان یافتن حرف‌های زن جوان، شوهرش رشته کلام را به دست گرفت و ادامه داد: من هنوز هم عاشق همسرم هستم. اشتباه کردم. می‌خواهم مرا ببخشد و فرصتی دوباره به من بدهد. من اشتباه کردم. چند ماه پیش به طور اتفاقی با زنی در تلگرام دوست شدم. کم کم این دوستی و درددل کردن‌هایمان به عشقی آتشین تبدیل شد و با هم ارتباط عاشقانه داشتیم. همدیگر را ملاقات می‌کردیم. این عشق مجازی هوش و حواس را از من برده بود. دیگر تمایلی به زندگی‌ام نداشتم. انگار عشق و محبت همسرم را فراموش کرده بودم. زمانی که ماجرا لو رفت و همسرم متوجه این عشق مجازی شد تازه فهمیدم زنی که با او دوست شده‌ام از دوستان صمیمی همسرم است.

مرد التماس می‌کرد تا همسرش او را ببخشد، اما زن به حرف‌های او بی‌تفاوت بود.

قاضی، رسیدگی به پرونده آنها را به جلسه دیگری موکول کرد تا شاید آنها فرصتی برای بازگشت دوباره به زندگی به یکدیگر بدهند.برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار حوادث رکنا را از دست ندهید:

اعتراف مرد 40 ساله به قتل 7 زن گیلانی در رشت+عکس قاتل سریالی

جزئیات جدید از قتل سریالی 7 زن در گیلان

من و مهدی مثل خواهر و برادر بودیم / مرا به سمت اتاق خواب پرت کرد و...

مدیر شرکت تا دیروقت در شرکت بود / او به نامزدم میترا نظر داشت و با تهدید می خواست او را تسلیم نیت شیطانی اش کند که ...

در آرایشگاه زنانه چه برسر زن جوان آمد؟ / آن شب تا صبح بیدار بودم...

فیلم تنفس مصنوعی دادن زن جوان به یک حیوان در خیابان + عکس

کثیف ترین پرونده قتل در تهران / مردی با معشوقه اش زن بیمار سرطانی اش را ذره ذره کشت

این 2 دزد خشن خیابان های تهران را می شناسید؟ / زنان جوان شاکی این دو متهم هستند

این 3 زن کثیف دستشان در جیب مردم بود! + عکس

اعتراف جوان روستایی به شلیک مرگبار به زن عمو و زن همسایه / این قاتل در یزد دستگیر شد

یک هفته مانده به عروسی به تلفن های مشکوک گوشی شاهین زنگ زدم همه خانم بودند و...

کشف جسد پسر 13 ساله هلندی در خرابه های شمیران

هجوم یونس به دختر جوان کنار آرامستان اردبیل / او سپس به داخل قبرستان رفت اما...

عشق جنون آمیز زن شوهردار به جمله دوستت دارم او را به دردسر انداخت!

بلایی که 2 دختر جوان بر سر صاحبخانه پولدار آوردند / چشم ناپاک آغاز این ماجرا را کلید زد+عکس

ناگفته های تازه داماد از زنش که مدام در اینستاگرام دنبال لایک گرفتن است!

مردم برای دیدن این مرد جلوی خانه اش صف کشیدند / عملیات پلیس

بلایی که پسر دایی عاشق بر سر دختر عموی جوانش آورد / او دو شب دختر را با خود برده بود که ...

زوج شیطان صفت،دختر 15 ساله را در هتل می فروختند+ عکس

 

کدخبر: 258778 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟