قرص برنج تیرخلاصی برای رویاهای دختری عاشق پیشه

احساس حقارت درونی اش یک روز صبح آوار شد و درحالیکه پدر و مادر پیرش فکر می کردند دخترشان توی شرکت مشغول کار است ،خبر مرگ دختر جوانی در اثر مصرف قرص برنج در بیمارستان لقمان تهران توی روزنامه ها پیچید ...

هیچوقت یاد نگرفت خودش را دوست داشته باشد .همانطور که هست .همانطور که متولد شده .همان شکلی که هست . با همان خانواده ای که دارد .نه تنها از خودش که از خانواده ای که در آن متولد شده بود نیز نفرت داشت ، از دیوار های اتاق کوچک سرایداری ،از سقفی که زیر آن بزرگ شده بود ،از شغل پدرش ، سادگی مادرش ... از وقتی یاد گرفت که خودش را با دختر بچه های شیک پوش و پول داری که هرروز توی مدرسه می دید ، مقایسه کند این نفرت شروع شد ...

پدر هر روز عصر ،جاروی بزرگش را بر روی برگ های خشک و زرد حیاط مدرسه می کشید و بعد انبوه برگ ها و زباله ها را می سوزاند و رویا از پشت پنجره هر روز این منظره را می دید ،انگار آرزوها و رویاهای دخترانه او بودند که توی دست باد رها می شدند یا همراه با زباله ها و برگ های خشکیده می سوختند و دود می شدند ! همیشه یک علامت سوال بزرگ توی ذهنش بود ،چرا من ؟چرا من باید در یک خانواده ی فقیر متولد می شدم ؟چرا من نباید یکی از این دخترکان بی غمی باشم که شاد و خوشحال از این سو و به آن سو می روند و دغدغه ناهار و شام و لباس عیدشان را ندارند!

تمام کودکی رویا با همین حسرت ها و آرزومندی های رنج آور و سخت گذشت ...

کم کم بزرگ شد و شاید همراه با پا گذاشتن به سن بلوغ بود که رویابافی های او هم شروع شد ...آنقدر در رویاهایش غرق می شد و درباره دختر خوشبختی که نبود ،خانواده ثروتمندی که نداشت ، عشقی که قدم به زندگی اش نگذاشته بود خیالبافی کرد که کم کم خودش هم رویاهایش باورش شد آنقدر که برای جبران احساس حقارتی که از کودکی وجودش ر ا پر کرده بود شروع کرد به ساختن یک زندگی و خانواده ای خیالی!

یاد گرفت هر وقت وارد جمع تازه ای می شود که شناختی از او ندارند در مورد وضعیت مالی ، تحصیلی و شغلی والدینش دروغ بگوید ، از خودرو مدل بالای نداشته پدرش ،از سفرهای نرفته مادرش و از کشورهای دوردستی که هیچ گاه در خواب هم به آنها پا نگذاشته ...

تصویر ساختگی ای که از خود و خانواده اش به اطرافیان می داد او را آرام می کرد و به ظاهر اعتماد به نفسش را بالا می برد . خیالبافی و قصه پردازی رویا وقتی به اوج خودش رسید که در یک شرکت خصوصی استخدام شد .

محل سکونت اکثر همکارانش شمال شهر و محله های مرفه پایتخت بود . چند ماه بعد از حضورش در شرکت بود که عاشق هم شد !

و حالا با تمام وجود تلاش می کرد تا هر چه بیشتر رویای واقعی را پشت نقاب رویای خیالی پنهان کند و شروع کرد به انجام کارهایی که همکارانش را متقاعد کند از وضعیت مالی خوبی برخوردار است .

از اینکه مدل ماشین پدرش چیست و دنبال خانه ای با رهن نزدیک به یک میلیارد می گردد و ادعاهایی از این دست !

اما همکاران رویا همبازی های کودکی اش نبودند که ساده گول بخورند و از شنیدن دروغ های دخترک هیجان زده شوند .ظاهر و لباس رویا و رفتار و حرکاتش خیلی راحت حقیقت جایگاه اقتصادی و خانوادگی اش را آشکار می کرد و کم کم همه شروع کردند به دست گرفتن دروغ ها و خالی بندی هایش !

شاید به رویش نمی آوردند ، اما عملا تبدیل شده بود به اسباب خنده و شوخی همکارانش!

عشقش هم که مثل همه پسرهای امروزی در جستجوی دختری با موقعیت مالی و هم طراز با شرایط اقتصادی خودش بود اهمیتی به شیفتگی دخترک نداد !

شاید همین شکست عشقی ، یا اینکه آگاهی از آنچه همکارانش پشت سرش می گویند یا هر دلیل دیگر گره خورده با احساس حقارت درونی اش یک روز صبح آوار شد تا اینکه یک روز چند ساعت بعد از خروج از خانه وقتی پدر و مادر پیرش فکر می کردند دخترشان توی شرکت مشغول کار است ،خبر فوت دختر جوانی در اثر مصرف قرص برنج در بیمارستان لقمان تهران توی روزنامه ها پیچید ...

نظریه کارشناس

- شاید سرزمین ،خانواده و زمانی که در آن متولد می شویم انتخاب ما نباشد اما هیچ نیرویی نمی تواند مانع رشد ،پیشرفت و حرکت انسانی شود که با اراده و آینده نگری در مسیر تغییر سرنوشتش گام بر می دارد .

- یاد بگیریم و به فرزندانمان نیز بیاموزیم به خودشان به عنوان موجود و مخلوقی منحصر به فرد عشق بورزند و خود را با همه نقص ها و امتیازاتشان بپذیرند و دوست بدارند .

- به جای آرزو کردن و حسرت خوردن ،اراده کنیم و قدرتمندانه تصمیم بگیریم تا بتوانیم هر چه سریع تر به اهدافمان دست پیدا کنیم .

- دروغ و خیالبافی تنها مسکن و مخدری است که فرد را در زمان حال و شرایط فعلی اش نگاه داشته و از حرکت و تغییر باز می دارد .خیلی‌ها ممکن است از خانه، ماشین یا سر و وضع خود راضی نباشند. اگر می‌توانید آنها را تغییر دهید، این کار را انجام دهید. اما اگر خانه یا طبقه اجتماعی‌تان قابل تعویض نیست باید سعی کنید با آن کنار بیایید. سعی کنید ارزش‌های دیگری که دارید را در برابر چیزهایی که نمی‌توانید تغییر دهید پررنگ کنید.

- همواره خودتان را دوست داشته باشید و به خاطر آنچه هستید شکرگزار باشید. شما هرگز نمی توانید کسی به غیر از خودتان باشید. پس به جای تلاش برای اینکه به فرد دیگری تبدیل شوید، بر بهبود خودتان تمرکز کنید. مسیر زندگی شما به خودتان تعلق دارد و برای بهتر شدن تنها باید موانعی که بر سر راهتان وجود دارد را پشت سر بگذارید.

تهیه و تنظیم: ستوانیکم سمانه مهربانی- کارشناس معاونت اجتماعی پلیس آگاهی فاتب

با تشکر ازسرهنگ کارآگاه حمید مکرم-معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی فاتب

برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

کدخبر: 233269 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟