پدرخانمم به او گفته بود حق ندارد تنها و بدون من به خانه‌شان برود. فکر می‌کردم محبوبه با این برخورد پدرش تغییر رویه می‌دهد اما نه‌تنها اوضاع فرقی نکرد بلکه محبوبه چندبار دیگر هم قهر کرد و این‌بار به خانۀ پدر من رفت.

متأسفانه مادرم نیز، به جای آنکه به فکر حل مشکل باشد، گوشی تلفن همراه را برمی‌داشت و مرا به باد فحش و ناسزا می‌گرفت. محبوبه با این کارهایش آبرویم را جلوِ خواهران و برادرانم به بازی گرفته بود.

یک شب، باز هم به خاطر هیچ و پوچ، قهر کرد ولی نگذاشتم از خانه بیرون برود. برای همین، به داخل اتاق رفت و در را روی خودش قفل کرد. در این میان، برای اینکه وقتم را بگذرانم، مشغول گشت‌وگذار در یک کانال مجازی بودم که در آنجا با خانمی آشنا شدم. شعرهای قشنگی روی صفحۀ مجازی گذاشته بودم. تعریف و تمجید از این شعرها باعث شد ارتباطمان ادامه پیدا کند. در کمتر از چند روز، فهمیدم او هم از بی‌مهری‌های شوهرش نالان است و احساس دل‌تنگی می‌کند.

کم‌کم احساس خطر کردم و برای اینکه رابطۀ ما به جاهای باریک کشیده نشود، تصمیم گرفتم از این راه خطا برگردم ولی زن جوان، که تعادل روحی و روانی نداشت، دست‌بردار نشد و خواستار ادامۀ این رابطه بود. برای اینکه از شر مزاحمت‌های وقت‌وبی‌وقت او در امان بمانم، به مرکز مشاوره رفتم تا راهی برای خلاصی از دست این زن پیدا کنم. از طرفی، همسرم را دوست دارم و نمی‌خواهم زندگی‌ام خراب شود. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

 

کدخبر: 285871 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟