وقتی دختری را با عینکی دودی پشت فرمان خودروی گران قیمتی می‌دیدم تا چند ساعت در افکار خودم غرق می شدم و تصور می‌کردم که من هم خودروی آلبالویی رنگم را درون ویلایی بزرگ با ساختمانی که همانند قصرهای افسانه‌ای است، پارک کرده ام و خودم در کنار استخر بزرگی قدم می زنم اما ...

دختر 18 ساله در حالی که سردی دست بندهای فولادین قانون Law را بر دستانش حس می کرد، به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سجاد مشهد گفت: سردرآوردن از زندگی دختران «بالاشهری» برایم یک آرزو بود، به همین دلیل گاهی مانتوی کوتاه دوستم را قرض می گرفتم و با اتوبوس به منطقه بالاشهر مشهد می آمدم تا رفتارها و نوع پوشش دخترانی را تجربه کنم که گویی هیچ مشکلی در زندگی شان ندارند و همواره در حال تفریح و خوش گذرانی هستند. وقتی به خانه بازمی گشتم، رفتارم تغییر می کرد و با مادرم به مشاجره می پرداختم که چرا من فقط باید با رویای داشتن یک خودرو و منزلی زیبا زندگی کنم؟ مادر بیچاره ام در تمام فصل های سال با پاک کردن کشمش و زعفران یا بسته بندی آجیل به مخارج زندگی کمک می کرد و پدر کارگرم نیز با دستان پینه بسته اش، لقمه ای نان حلال را سر سفره می گذاشت، در حالی که لوازم آرایش آن دختران به اندازه چند ماه پول کارگری پدرم بود.

به مادرم می گفتم دیگر از این وضعیت خسته شده ام، نه مسافرتی و نه تفریحی! دیگر حوصله این خانه دلگیر را ندارم این بود که دوباره زیراندازی را داخل کیفم گذاشتم و سوار بر اتوبوس، راهی پارک ملت شدم تا برای ساعتی از گل و گیاه و فضاهای سرسبز لذت ببرم.

در گوشه پارک نشسته و به برگ های زیبای درختان خیره شده بودم که یکی از همان دختران بالاشهری با لباس های شیک و جذاب، لبخندزنان به سوی من آمد. او بی مقدمه از من اجازه گرفت تا به خاطر کمردردش چند دقیقه روی زیراندازم استراحت کند. با آه جانسوزی گفتم راحت باش، از همه نعمت های خدا همین یک زیرانداز سهم من شده است.

خندید و گفت: چقدر ناامیدی! این گونه صحبت من و «آزیتا» گل کرد.
او از سفرها و وضعیت خانوادگی اش می گفت و من سراپا گوش شده بودم. ساعتی بعد شماره ای بین ما رد و بدل شد و من به خانه بازگشتم. عصر همان روز «آزیتا» تلفنی مرا به یک مهمانی Party شبانه دعوت کرد.

او سپس اجازه مرا از مادرم گرفت و من نزد آزیتا رفتم. با دستانی لرزان، زنگ منزل را به صدادرآوردم. خانه زیبای آن ها مانند قصری بود و من خودم را «سیندرلا» احساس می کردم. لباس های شیک و مجلسی آزیتا را پوشیده بودم اما هنوز مهمانان نیامده بودند. فقط به خاطر دارم که بعد از آرایش غلیظ، آزیتا با شربت از من پذیرایی کرد. دیگر چیزی نفهمیدم تا این که خودم را با همان لباس های زننده در کلانتری دیدم. ماموران ما را در یک پارتی مختلط دستگیر کرده بودند و ... برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

اخبار اختصاصی سایت رکنا را از دست ندهید:

بلایی که سر جنازه قاتل آتنا اصلانی آمد +عکس

تازه داماد در کرج اعدام شد / عروس با مقتول قبل از ازدواج ارتباط شیطانی داشت

فیلم اعتراف قاتل آتنا هنگام بازسازی صحنه قتل / دخترک را به پشت کارگاه کشاندم

وقتی پدرم زندان بود دوستش به سراغم آمد و به من تجاوز کرد / این مرد در تهران دستگیر شد

زنم رفت و آمدهای مشکوک داشت و در برابر من سرکش شده بود تا اینکه!+ عکس

محکومیت مردی که به دختر بد حجاب در بیابان های تهران تجاوز کرد

فیلم اعتراف قاتل آتنا هنگام بازسازی صحنه قتل / دخترک را به پشت کارگاه کشاندم

اقدام عجیب راننده تاکسی با دو دختر مسافر +عکس

بلایی که سر جنازه قاتل آتنا اصلانی آمد +عکس

مرگ مرموز 3 طلبه نوجوان در مدرسه سرباز

اعدام زن کثیف در زندان زنجان

قتل ناموسی در پیشوا

قاتل آتنا اصلانی اعدام شد + اولین فیلم و عکس / لحظه به لحظه اعدام در ملاعام

فیلم گفتگو با قاتل آتنا اصلانی لحظاتی قبل از اعدام+ فیلم و عکس

لحظه سر بریدن 2 داعشی به دست خودشان + فیلم 16+

بلایی که زن جوان بر سر نامزدش آورد + فیلم

زن شیرازی که 3 شوهرش را کشت / او همزمان در عقد 2 مرد بود!+ عکس

دستگیری مرد شیطان صفت از سوی خانم معلم فداکار در کرج+عکس

تجاوز راننده تاکسی اینترنتی به زن جوان شیرازی در تهران + عکس

 

کدخبر: 307981 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟