مرد عنکبوتی نمی دانست با ورود به فروشگاه بزرگ لباس فروشی، دزدی را که لباس مشتری به تن کرده است، به دام خواهد انداخت.
دست هایم می لرزند ...
زن خسته بود. خسته مشکلات زندگی. خسته از زندگی با مردی که هیچگاه همراهش نبود. صدای چرخ کالسکه روی سنگفرش پیاده رو به گوش می رسید. زن از این موسیقی خسته کننده بشدت غمگین بود.
رکنا: داستانک های زیبا و دلنشینی را در این بخش می خوانید.
رکنا: داستان های خوبان عالم هر روز عجیب تر از قبل می شود.
رکنا : داستانک دست های خالی را در ادامه بخوانید.
رکنا : داستانک ها در ادبیات ایران باید زنده نگه داشته شوند.
رکنا : داستانک شاهد را برایتان آورده ایم.
رکنا: پدر نگو برج زهر مار بگو، واقعاً بعضی از مردها توی خونه نوبرند، یعنی هیچی از آداب و معاشرت نمی دونند و تا سرشون به سنگ نخوره نمی فهمند که چیکاره اند.
رکنا : داستانک با نام "حرمت دار" را مطالعه کنید.
رکنا : داستانک تلخ و در عین حال واقعی را برایتان آورده ایم.
رکنا : این داستانک ها را از دست ندهید.