گفتگوی همزمان و شنیدنی خواستگاری مرد اعدامی از دختر خبرساز / Voice این گفتگو را برای نخستین بار بشنوید + عکس

چطور شماره تلفن پرستو را گرفتی؟

امیر: ازمادرم خواستم که شماره پرستو را بگیرد.

پرستو: در همین لحظه سکوت پرستو با خنده شکسته شد و گفت که راستش من شماره ام را به او دادم، آن روز امیر ناراحت بود و خواستم علت ناراحتی اش را بپرسم .

چرا قتل؟

امیر نمی خواست با بازگو کردن روز حادثه آن زمان را به یاد آورد که پرستو با وجود اینکه می دانست امیر ناراحت می شود از وی خواست تا درباره کشته شدن خواهرزاده اش حرف بزند که امیرگفت: دی ماه 88 برادرم حسین یک کتونی خریده بود و خواهرزاده ام محمد که هم سن من بود و اعضای خانواده اش نیز با ما در یک ساختمان زندگی می کردند کتونی حسین را برداشته بود و سر این موضوع با هم درگیر شده بودند محمد پس از 2 ساعت به جلوی ساختمان آمد و با صدا زدن حسین او را به جلوی در کشاند.خواب بودم که صدایم زدندو گفتند که حسین و محمد با هم درگیر شدند، باعجله جلوی ساختمان رفتم و دیدم که برادرم از پهلو هدف چاقوی محمد قرار گرفته و برادرزاده ام با دیدن من به سمتم حمله کرد و ضربه ای به دستم زد که توانستم چاقو را از دستش بگیرم، محمد پا به فرار گذاشت و من در تعقیبش بودم که پایش به جدول گیر کرد و به زمین افتاد، من نیز همراه او برای گرفتنش به زمین افتادم و بعد دیدم چاقو در کمر خواهرزاده ام فرو رفته است.

اولیا ی دم رضایت نمی دهند؟

محمد: خواهرم سال گذشته رضایتش را اعلام کرد اما دامادمان می گوید بی پول است و باید برای رضایتش پول درخواستی را به آنها بپردازم.

از روز اول قصدتان ازدواج بود؟

پرستو: نه اصلا قرار نبود کارمان به اینجا کشیده شود و فقط بحث کمک و کنجکاوی بود.

امیر: فقط بحث همدردی بود و هیچ احساسی بین ما وجود نداشت.

پیشنهاد ازدواج از طرف کی بود؟

محمد: پیشنهاد ازدواج از طرف من بود.

پرستو : راستش می خواستم بروم امیر را ملاقات کنم اما فقط خانواده درجه اول می توانند با زندانی ها ملاقات داشته باشند که آنجا بود به امیر گفتم من که می خواهم کارهایت را انجام بدهم تا آزاد شوی و با هم ازدواج کنیم پس می روم پیش قاضی شهریاری و ماجرای ازدواجم را با آنها مطرح می کنم که امیر پذیرفت و بعد این موضوع خیلی جدی تر شد.

خانواده هایتان خبر دارند؟

پرستو: بله، همه اعضای خانواده ام می دانند فقط پدرم کمی مخالفت می کند

امیر: خانواده ام همه در جریان هستند و از صحبتهایمان هم خبر دارند و موافق هستند.

برای آینده چه برنامه ای دارید؟

محمد: خیلی کارها دارم و اول از همه چیز برای سربازی ام می روم.

صحبتهایتان نشان می دهد که بیشتر از 5 ماه همدیگر را می شناسید؟

پرستو: انقدر رفتم سوال کردم، انقدر رفتم از همسایه ها و فامیل هایشان درباره امیر سوال کردم که از همه زندگی امیر اطلاع دارم.

این پیگیری ها و سوالات برای چی بوده؟

چون میخواستم مطمئن بشوم که امیر بی گناه است.

مطمئن شدید؟

همه دیده بودند که امیر و خواهرزاده اش می دویدن که روی زمین افتاده اند ت و همه می گفتند که امیر بی گناه است.

محمد: چون این اتفاق در کوچه رخ داده خیلی شاهد در این پرونده وجود داشت.

برای خودت وکیل گرفته ای؟

محمد: نه، خیلی سال است که از این اتفاق گذشته و حکم صادر شده است و به صراحت گفتم که کشتم.

پرستو: وقتی به امیر می گفتم وکیل بگیر انقدر ناامید بود که می گفت من 2 ماه بیشتر زنده نیستم پس چرا الکی وکیل بگیرم.

از روزی که با پرستو آشنا شده ای رفتارت تغییر کرده؟

بله، آدم ناامید و افسرده ای بودم که به آزادی هم فکر نمی کردم ،اما از روزی که با پرستو آشنا شدم و همدیگر را شناختیم کلی روحیه و امید پیدا کردم و به آینده نگاه می کنم .

قرار بود که روز ولادت حضرت علی(ع) با هم عقد کنید؟

پرستو: امیر قبول نمی کند و هر چه من می گویم نمی پذیرد، مثل فیلم های هندی شده من همش دارم از امیر خواستگاری می کنم و دنبالش می دوم.

محمد: من یکبار اشتباه کردم و زندگی یک جوان را گرفتم و زندگی خودم را هم تباه کردم، معلوم نیست من تا کی زنده باشم و شاید این حکم خیلی زود اجرا شود چرا بخواهم با یک اشتباه دیگر زندگی یک دختر را خراب کنم، من پرستو را خیلی دوست دارم وتصمیم دارم با او ازدواج کنم اما نه در زندان بلکه بعد از آزادی ام.

شایعه شده که ماجرای ازدواج شما فقط یک داستان صوری برای آزادی امیر است؟

امیر: نه اصلا این شایعه درست نیست و اصلا قرار نبود این ماجرا رسانه ای بشود و حتی وقتی من این مطلب را در روزنامه خواندم شوکه شدم و به پرستو اعتراض کردم که او وقتی برای بار دوم به دادسرا می رود باز از سوی خبرنگاران هدف قرار می گیرد و ماجرای عقد ما در روز ولادت علی به چاپ می رسد.

پرستو: فکر کنید که شایعه باشد اگر مردم کمک کنند جان یک نفر را نجات بدهند اشکال دارد، من و امیر واقعا به هم علاقه داریم و می خواهیم ازدواج کنیم و تنها سنگی که جلوی راهمان است مسئله پرداخت دیه است.

از مردم چه توقعه ای دارید؟

امیر: من از مردم توقعه ای ندارم چون این اتفاق ( اعدام) در مورد من می افته و هیچ کس را ناراحت نمی کند ولی من جوان هستم و در یک اتفاق خواهرزاده ام کشته شد و متهم شناخته شدم و همه امیدواری ام آزادی و پرداخت دیه است که به زندگی برگردم.

خانواده ات کمکی کرده اند؟

اگر می توانستند در این 8 سال پول میلیونی را تهیه می کردند؛ما غشر ضعیف جامعه هستیم، پدرم با 8 بچه، باغبان مدرسه است و نوه هایمان هم با ما زندگی می کنند و شما حساب کنید یک باغبان چقدر پول دارد که بتواند خرجی این بچه هایش را بدهد.

بنا به این گزارش، برای کمک به این زوج جوان به دادسرای شعبه اجرای احکام دادسرای ناحیه 27 تهران مراجعه کنید.

حجم فایل صوتی: 11.44M | مدت زمان فایل صوتی: 00:00:00
کدخبر: 73747 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟