می‌خواستم زهر چشم بگیرم / حمید صفت به بازپرس چه گفت؟ + عکس

کدخبر: 296806 ۱۳۹۶/۰۵/۲۹ ۲۳:۱۵:۲۸ ویرایش خبر

لینک کپی شد

رکنا: حمید صفت، خواننده مشهور رپ که متهم است پدر‌خوانده‌اش را در دفاع از مادرش به قتل رسانده‌است، در بازجویی‌ها مدعی شد که قصد قتل نداشته و می‌خواسته از مقتول زهر چشم بگیرد که حادثه اتفاق افتاد.

می‌خواستم زهر چشم بگیرم / حمید صفت به بازپرس چه گفت؟ + عکس

به گزارش گروه جنایی رکنا، صبح روز شنبه 28 مرداد‌ماه قاضی سجاد منافی‌آذر، بازپرس ویژه قتل Murder دادسرای امور جنایی تهران با تماس مأموران پلیس از مرگ مشکوک مرد سالخورده‌ای در بیمارستان فیروزگر با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد. تیم جنایی در بیمارستان با جسد مرد 66‌ساله‌ای به نام هوشنگ روبه‌رو شدند که بر اثر اصابت جسم سخت به سرش به کام مرگ رفته بود. همچنین مشخص شد مقتول ساعت 15 عصر روز سه‌شنبه 24‌مردادماه به بیمارستان منتقل شده و قبل از مرگش به مأموران پلیس گفته است که در جریان درگیری با پسرخوانده‌اش حمیدرضا مصدوم شده است. بررسی‌ها نشان داد حمیدرضا معروف به حمید صفت که از خوانندگان رپ زیر‌زمینی است، ساعتی قبل‌خودش را در کلانتری ونک تسلیم پلیس کرده است. وی صبح دیروز برای بازجویی به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. متهم در بازجویی به درگیری اعتراف کرد و مدعی شد که قصد قتل نداشته و فقط می‌خواسته از پدرش زهر‌چشم بگیرد. متهم در ادامه برای بازجویی‌های بیشتر به دستور قاضی منافی‌آذر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.

گفت‌وگو با متهم

خودت را معرفی کن‌؟
حمید‌رضا امیری صفت هستم، معروف به حمید صفت و 24 سال سن دارم.

به چه کار مشغولی‌؟
من خواننده رپ هستم.

در مصاحبه با شبکه‌های اجتماعی گفته بودی که بچه طلاق هستی، در این باره توضیح بده‌؟
تا جایی که اطلاع دارم پدر و مادرم با هم اختلاف داشتند به همین دلیل از هم جدا شدند. البته آن زمان من سن کمی داشتم، اما برادر و خواهرم بزرگ بودند.

مقتول از چه زمان با مادرت وصلت کرد؟
11 یا 12 سال قبل.

شغلش چه بود؟
او در شهر برلین آلمان مغازه عتیقه فروشی دارد، اما درآمدش خوب نبود، به همین دلیل همیشه در بین آلمان و ایران در رفت و آمد بود و مادرم نیز گاهی اوقات به آلمان می‌رفت و قصد داشت اقامت آنجا را بگیرد.

در تهران خانه پدر خوانده‌ات زندگی می‌کردی‌؟
بله. اما بیشتر لوازم و لباس‌هایم خانه مادرم بود و بیشتر بیرون بودم و در دفتر کارم در خیابان دیباجی بودم.

قبل از این با هم درگیر هم شده بودید‌؟
نه، اصلاً. من او را مثل پدرم دوست داشتم و به او احترام می‌گذاشتم. هوشنگ بیماری هپاتیت و قند داشت و قلبش را فنر گذاشته بود به همین دلیل من همیشه او را کمک می‌کردم و حتی او را به باشگاه می‌بردم و کارهای او را انجام می‌دادم.

پس چه شد که با او درگیر شدی‌؟
هوشنگ مردی تند‌خو و عصبی بود. همیشه به خانواده ما فحاشی می‌کرد‌. او چند بار هم مادرم را کتک زده بود و حتی یک‌بار هم برای او چاقو کشیده بود. هوشنگ یک‌بار در آلمان مادرم را به شدت کتک زده‌بود. مادرم هیچ وقت موضوع درگیری را به ما نگفت، اما ما وقتی کبودی صورتش را دیدیم، متوجه شدیم.

درباره روز حادثه Incident توضیح بده‌؟
شب دوشنبه 23 مردادماه، مادرم دو نفر از دوستانش را که یکی از آنها مقیم آلمان بود، در خانه‌اش دعوت کرده بود. پدرم در حضور آنها با مادرم درگیر شده و به او فحاشی کرده بود. مادرم موضوع درگیری را به من نگفته بود، اما به برادر بزرگم در امریکا به صورت تلفنی گفته بود.
نزدیک ظهر بود که برادرم از امریکا تماس گرفت و در حالی که گریه می‌کرد، گفت هوشنگ دوباره مادرمان را کتک زده است. خیلی عصبانی شدم، به خانه آنها رفتم. وقتی وارد خانه شدم، پدرخوانده‌ام روی مبل نشسته بود که نزدیک او رفتم و سؤال کردم که چرا مادرم را کتک زده‌است. به او گفتم قبلاً از شما خواهش کرده بودم که احترام مادرم را پیش دوستان و بستگانش رعایت کنی که هوشنگ گفت: زده‌ام که زده‌ام و الان هم دوباره او را می‌زنم. با شنیدن این حرف خیلی عصبانی شدم و گلدان شیشه‌ای که روی اوپن آشپزخانه بود، برداشتم و در جهت مخالف او به دیوار کوبیدم. سپس میز جلوی او را واژگون کردم. پس از این هم یک مشت به صورتش کوبیدم.
من قصد داشتم از او زهر چشم بگیرم که هوشنگ به حالت نیم‌خیز از روی مبل بلند شد و در این لحظه مادرم بین ما قرار گرفت. او در حالی که فریاد می‌زد، خیلی تلاش کرد که خودش را به من برساند که دهان و چشمانش را گرفتم که همسایه‌ها متوجه نشوند، اما همسایه‌ها صدای درگیری ما را شنیدند و به در خانه ما آمدند. مادرم را در باز کرد و همسایه‌ها به داخل خانه ما آمدند که پدر خوانده‌ام به طرف آشپزخانه رفت تا چاقو بردارد که دست او را از پشت گرفتم. او فقط یک لیوان شیشه‌ای برداشت که از دستش سر خورد و به زمین افتاد. سپس همسایه‌ها ما را جدا کردند و من هم دست مادرم را گرفتم و از خانه او بیرون آمدیم.

معاینات بالینی پزشکان نشان داده که پدر‌خوانده‌ات بر اثر اصابت جسم سخت به سرش فوت کرده است، شما این ضربه را با چه زدی‌؟
من ضربه‌ای به سر او نزدم. او حالش خوب بود و حتی چند نفر از همسایه‌ها چند ساعتی پیش او درخانه بودند. من احتمال می‌دهم زمانی که او قصد داشت به طرف من حمله کند سرش به کمد، دیوار یا شیء دیگری برخورد کرده است.

یکی از پسران آن مقتول ادعا کرده که شما او را تهدید به قتل کردی‌؟
پدر خوانده‌ام یک پسر و دو دختر دارد که هر سه در فنلاند زندگی می‌کنند. پس از حادثه یکی از دوستانش با او تماس گرفته بود که به ایران آمد. دوستش این ادعا را کرده وگرنه من اصلاً او را تهدید نکرده‌ام.

چطور متوجه شدی که هوشنگ فوت کرده است‌؟
مادرم تلفنی به من خبر داد. من فکر کردم او بر اثر ایست قلبی فوت کرده، چون من مطمئن هستم ضربه‌ای به سرش نزده‌ام.

چه شد که به کلانتری رفتی‌؟
برای گرفتن مجوز دفن به کلانتری رفته بودیم که به اتهام قتل بازداشت شدم.

اگر می‌دانستی که به اتهام قتل بازداشت می‌شوی، امکان داشت فرار Escape کنی‌؟
نه. من الان تمام واقعیت را مو به مو گفتم. در هر شرایطی خودم را به پلیس معرفی می‌کردم.

فکر می‌کردی کسی که خواننده و اهل موسیقی است، روزی به اتهام قتل دستگیر شود‌؟
نه. من اصلاً قصد قتل نداشتم و پدر خوانده‌ام را دوست داشتم. آن روز فقط می‌خواستم از او زهر چشم بگیرم. من برای جایگاه پدر احترام زیادی قائل هستم و به همین دلیل تاکنون دو کلیپ برای احترام به پدر اجرا کرده‌ام.

حرف آخر‌؟
[گریه می‌کند] این حادثه کاملاً اتفاقی بود. من با صداقت همه ماجرا را توضیح دادم. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.