مرد بازرگان که 53 ساله است، می گوید اگر مهریه های همسرانش را بدهد، دیگر قادر به سرمایه گذاری و تجارت نیست، چراکه ورشکست میشود.

اوایل هفته گذشته دو زن که با نیش و کنایه با هم حرف میزدند، پای در دادگاه خانواده گذاشتند و با عصبانیت پیش روی قاضی نشستند.

«فاطمه» که چادری به سر کرده بود، به قاضی گفت: روزی که با شوهرم ازدواج کردم، یک کارمند ساده بود و نان شب را به زور تهیه می کرد. سختی های زیادی کشیدم، بچه هایم که دو پسر هستند، در روزهای سخت به دنیا آمدند. مستاجر و خانه به دوش بودیم تا اینکه پدرشوهرم به خاطر بیماری درگذشت و چون «حسین» یکی یکدانه بود، همه ارثیه به وی رسید که البته مادرشوهرم نیز از وی حمایت کرد.

حسین با همان پول ها به تجارت پرداخت، ابتدا در بازار سیاه بود؛ خرید و فروش دلار می کرد تا اینکه شرکتی زد و بازرگان شد. احساس می کردم روزهای تلخ تمام شده است، اما زودتر از آنچه تصور کنم سر و گوش حسین جنبید. من وقتی فهمیدم «معصومه» هوویم شده است که 2 سال از زندگی آنها می گذشت. بعدها شنیدم که حسین در سفر کاری به یک شهر مرزی با این دختر که فروشنده مغازه ای بود، آشنا شده و با وی ازدواج کرده است.

وی افزود: چاره ای نداشتم، به خاطر بچه هایم سوختم و ساختم. گاهی آرزو می کردم باز خانه به دوش بودم و اتاق کوچکی داشتم. هر شب که حسین به خانه هوویم میرفت تا صبح کابوس میدیدم و همیشه سعی داشتم با هوویم رو در رو نشوم.

فاطمه آهی کشید و با صدایی لرزان گفت: دو ماه پیش معصومه به من زنگ زد. ابتدا سعی کردم حرف نزنم، اما شنیدم انگار شوهرم می خواهد باز زن بگیرد و همین باعث شد به ملاقات هوویم بروم. وقتی با هم رو در رو شدیم، حسابی با نیش و کنایه و حتی ناسزاگویی با هم دعوا کردیم تا اینکه مشخص شد حسین به تازگی با یک خانم دکتر آشنا شده است و قرار گذاشته اند نه تنها با هم ازدواج کنند، بلکه شریک یکدیگر نیز باشند.

دیگر تحمل نیاوردیم و سراغ شوهرمان رفتیم. حسین که شوکه شده بود، ابتدا بهانه آورد و بعد گفت که قصد ازدواج سوم دارد و سعی کرد با وعده وعیدهای دروغین ما را فریب دهد که نپذیرفتیم.

من و معصومه تصمیم گرفتیم مهریه هایمان را به اجرا بگذاریم. من که روزهای اول زندگی ام مهریه کمی داشتم و زمان ازدواج دوم شوهرم وی که می خواست من با این ماجرا کنار بیایم، من را طلاق صوری داد و با مهریه سنگین و میلیاردی با من عقد کرد و تا آنجا که اطلاع دارم مهریه هوویم نیز سنگین است.

معصومه نیز گفت: من یک فروشنده ساده بودم که حسین بدون اینکه بگوید زن و بچه ای دارد، به خواستگاری ام آمد. میدانستم پولدار است و من که دوست داشتم از شهر مرزی به تهران بیایم، پذیرفتم و در زمان عقد بود که فهمیدم هوو شده ام و با عصبانیت خواستم پا پس بکشم که حسین وعده مهریه سنگین داد و من با تصور اینکه مرا دوست دارد، پذیرفتم.

وی افزود: حسین را دوست دارم، اما دیگر آن مرد قدیمی نبود تا اینکه فهمیدم پای خانم دکتری در میان است و وقتی مطمئن شدم، با وجود ترس از فاطمه سراغش رفتم و حالا مهریه ام را میخواهم و حسین نیز نمی تواند بگوید دارایی ندارد، چراکه من لیست همه دارایی هایش را وقتی از ترس فاطمه به من داده بود، کپی گرفته ام. این هوو ادامه داد: البته حسین یک خانه و ماشین به نام من و فاطمه کرده است، اما این کافی نیست و وی باید تاوان این کارهایش را بدهد. بعد از ادعاهای دو هوو، حسین که کت و شلوار شیکی پوشیده بود، گفت: همه حرفهای همسرانم را میپذیرم، اما من ورشکست شده ام و ازدواجم با خانم دکتر راهی است تا از این باتلاق نجات پیدا کنم.

وی افزود: توان پرداخت مهریه های همسرانم را ندارم، چراکه دیگر جز قرض، پولی برایم نمانده است، اما اگر حاضر هستند خانه هایشان را بفروشند و به من بدهند، حاضرم دیگر با خانم دکتر ازدواج نکنم.

حسین گفت: خیلی پشیمانم، اما هر دو همسرم را دوست دارم. از هر کدام دو فرزند دارم که تمام زندگی ام هستند و از هر دو عذرخواهی میکنم. وقتی قاضی از دو هوو خواست نظرشان را در خصوص پیشنهاد شوهرشان بگویند، هر دو این ادعاها را نپذیرفتند و معصومه مدارکی ارائه داد که نشان میداد حسین هنوز ثروتمند است. بنابر این گزارش، قاضی به دو هوو و شوهرشان فرصت داد تا با هم مصالحه کنند و جلسه رسیدگی را به روز دیگری موکول کرد. برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

کدخبر: 480651 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟