زندگی فلاکت بارم به آن جایی رسید که دیگر خلافکاری های کوچک نمی توانست نیازهایم را برآورده کند تا این که تصمیم به جنایت گرفتم و... .

این ها بخشی از اظهارات جوان 32 ساله ای است که اسفند سال 92 و تنها 2 روز بعد از ارتکاب جنایت دستگیر شد و یک شنبه گذشته نیز در مشهد به مجازات رسید. او پس از آن که به اعدام محکوم شد درباره ماجرای تلخ زندگی خود گفت: وقتی مصرف مواد مخدر سنتی را آغاز کردم فکر نمی کردم روزی زندگی ام به جایی برسد که برای تامین هزینه های آن مرتکب جنایت شوم. آن زمان ازدواج کرده بودم و 3 فرزند داشتم اما وقتی پای موادمخدر صنعتی به زندگی ام باز شد دیگر همه چیز به هم ریخت به طوری که نمی توانستم برای تامین هزینه هایم کار کنم. شرایط سخت زندگی من به جایی رسید که همسرم دست فرزندان مان را گرفت و مرا رها کرد. دیگر من مانده بودم و پیکانی که هر روز خراب می شد.  در همین حال خواهرم نیز از همسرش طلاق گرفته بود و من مجبور شدم خانه ای را اجاره کنم تا با خواهرم زیر یک سقف زندگی کنیم. هر روز بیشتر در دریای مواد افیونی غرق می شدم تا این که مادرم فوت کرد و من و خواهرم به منزل پدری ام بازگشتیم و در طبقه پایین منزل پدرم ساکن شدیم. برادرم نیز به همراه خانواده اش در طبقه بالا زندگی می کرد. من بارها موادمخدر را ترک کردم اما باز هم پس از مدتی به مصرف آن روی می آوردم. مدتی قبل از وقوع جنایت در یک روز سرد زمستانی سیلندر خودرو پیکانم ترکید و من که هزینه ای برای تعمیر آن نداشتم مجبور شدم قطعات آن را به صورت اوراقی بفروشم دیگر بیکار شده بودم که برادرم خودرویش را به طور امانت به من سپرد تا با آن کار کنم ولی مدتی بعد خودروی او را دزدیدند و برادرم که خیال می کرد من خودرویش را در جایی مخفی کرده ام به اتهام خیانت در امانت از من شکایت کرد ولی پلیس خودرو او را نزد یکی از دوستان نزدیک من کشف کرد و من از زندان آزاد شدم. باز هم به سراغ مواد افیونی رفتم اما دیگر چیزی برای فروش نداشتم و کاری هم نمی توانستم انجام بدهم تا این که چشمانم به پلاک های پیکان سفید رنگم خیره شد که قطعات آن را فروخته بودم با خودم اندیشیدم اگر یک پیکان سفیدرنگ و مدل پایین سرقت کنم و پلاک های خودم را روی آن نصب کنم، هیچ کس متوجه موضوع نمی شود و من می توانم آن خودرو را بفروشم. آن شب با این نقشه شیطانی تا ساعت 12 شب منتظر ماندم که یارانه ها را به حساب مردم واریز کنند. کارت یارانه خواهرم را برداشتم و با پول های یارانه او مقداری شیشه (مواد مخدر صنعتی) خریدم. آن شب تا ساعت 10 صبح شیشه کشیدم و سپس برای اجرای نقشه ام به خیابان گاز مشهد رفتم اما خودرویی با مشخصات خودروی خودم پیدا نکردم. وقتی ناامید شدم و قصد داشتم به منزلم بازگردم ، راننده ای بوق زد و دیدم سوار بر  پیکان سفید مدل پایین است از راننده جوان خواستم به صورت دربستی مرا به منزلم برساند، وقتی راننده گفت دیشب تا 3 بامداد مسافرکشی کرده است تا هزینه های زندگی اش را تامین کند کمی دلم به حالش سوخت اما دیگر دیر شده بود و با طناب او را خفه کردم...

کدخبر: 232193 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟