زن 31ساله در حالی که کودک 4 ساله اش را در آغوش می فشرد و با نگرانی از آینده فرزندش برای ثبت واقعه ازدواج دست به دامان قانون Law شده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری احمدآباد مشهد گفت: ماجرای سیه بختی من از زمانی آغاز شد که حدود پنج سال پیش در یک کارخانه مشغول به کار شدم.

آن جا به عنوان یک کارمند مدتی مشغول فعالیت بودم که یک روز به طور ناگهانی مدیر کارخانه مرا به عنوان مدیر فروش معرفی کرد و بیشتر امور کارخانه را با همفکری من انجام می داد. با توجه به این که من هیچ سابقه کاری در خصوص مدیریت نداشتم ولی شهریار خیلی به من بها می داد و با پشتیبانی و حمایت های او توانستم در کارم موفق شوم.

در این میان، ارتباط من و شهریار خیلی بیشتر شد تا جایی که او عنوان کرد از کار کردن در کنارم و همچنین اظهارنظرهای مناسب و به جای من، احساس رضایت و آرامش می کند. کم کم از خانواده اش سخن به میان آورد و عنوان کرد با داشتن همسر و فرزند، احساس تنهایی می‌کند. با رفتارها و محبت هایش متوجه شدم که مرا متفاوت از بقیه کارمندانش می داند و توجه خاصی به من دارد. تا این که به طور رسمی مرا از خانواده ام خواستگاری کرد. از آن جا که شهریار، همسر و فرزند داشت، پدر و مادرم جواب رد دادند. ولی او با یقین و اطمینان گفت که به زودی از همسرش به صورت توافقی جدا خواهد شد و هیچ مشکلی برای ازدواج با من ندارد. او به پدر و مادرم قول داد که مرا خوشبخت می کند ولی باز هم با تمام این چرب زبانی ها و وعده و وعیدهای شهریار، خانواده ام با ازدواج ما مخالفت کردند.

در این میان، خودم تحت تأثیر حرف های قشنگ او قرار گرفتم و به اصرار شهریار تصمیم به ازدواج موقت گرفتیم تا بعد از جدا شدن از همسرش، ازدواجمان را ثبت رسمی کنیم. این گونه بود که با اشتباهی احمقانه، قدم به سوی بدبختی و بیچارگی گذاشتم و به عقد موقت شهریار در آمدم. روزها می گذشت ولی خبری از طلاق همسرش نبود. هر بار که از عقد دائم صحبت می کردم، شهریار با بهانه ای مرا راضی می کرد که به زودی ازدواجمان را ثبت خواهیم کرد. ماه ها به همین ترتیب می گذشت تا این که متوجه شدم باردار هستم و خانواده ام را در جریان ماجرا گذاشتم تا به صورت جدی و قطعی بتوانم کاری برای آینده ام بکنم ولی شهریار زیر بار نمی رفت.

بعد از به دنیا آمدن فرزندم، کم کم رابطه اش را با من قطع کرد. آرامش از روح و روانم رخت بربسته بود و شب و روز سختی را می گذراندم. فرزندم بدون شناسنامه و هویت در حال بزرگ شدن بود در حالی که شهریار با دروغ و نیرنگ، چهار سال مرا به انتظار گذاشت. او در آخر هم با رها کردن من و پسر چهار ساله ام، به دنبال زندگی خودش رفت، حالا من مانده ام و ...برای ورود به کانال تلگرام ما کلیک کنید.

این اخبار را از دست ندهید:

مهران خواستگارم بود ولی یک شب مرا دزدید و ... / نمی دانم چرا آن کار زشت را با نسترن کردم!+ عکس

پشت شمشادهای پارک با دو دوستش کمین کرده بودند و ... / جوان شیطان صفت در چند قدمی اعدام توبه نامه نوشت و ... + عکس

خواهر زن مطلقه ام روح زندگی من و زنم را دزدید!

فرهاد مرا در یکی از خیابان های خلوت برد و با تهدید کاری با من کرد که از گفتنش شرم دارم!

ماجرای فوق العاده عجیب یک قاتل که صبح دیروز در کرج اعدام شد

2 قاتل در زندان مشهد اعدام شدند + جزئیات

14 مرد سست اراده 30 میلیون تومان دادند تا آرزوی خانم را ببینند اما ...

نقشه کثیف و بی رحمانه پزشک قلابی برای دختر کرمانی

 

کدخبر: 266792 ویرایش خبر
لینک کپی شد
آیا این خبر مفید بود؟